joke
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, :: 11:51 ::  نويسنده : Mohammad hosein

ﯾﻪ ﺍﻓﺴﺮ ﭘﻠﯿﺲ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﺮﺳﺮﻋﺘﯽ ﺭو

ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ. ﺍﻓﺴﺮ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﺳﺮﻋﺖ
80 ﻣﺎﯾﻞ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﺘﻮﻥ ﺛﺒﺖ
ﮐﺮﺩﻡ
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺭﻭ
ﺳﺮﻋﺖ 60 ﻣﺎﯾﻞ ﮐﺮﻭﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ
ﺭﺍﺩﺍﺭﺗﻮﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺩﺍﺭﻩ.
ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺮﺩ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﻪ
ﻭ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻨﻪ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻟﻮﺱ ﻧﺸﻮ.
ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﮐﺮﻭﺯ
ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﻓﺴﺮ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺟﺮﯾﻤﻪ
ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﻭ ﺯﯾﺮ
ﻟﺐ ﻣﯽ ﻏﺮﻩ ﮐﻪ: ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﻤﯽ
ﺗﻮﻧﯽ ﺩﻫﻨﺘﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺯﻥ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺤﺠﻮﺑﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ:
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ
ﺭﺍﺩﺍﺭﯾﺎﺑﺖ) ﺩﺳﺘﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﺩﺍﺭ ﺳﺮﻋﺖ ﺳﻨﺞ
ﭘﻠﯿﺲ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﺪﻩ( ﺧﺎﻣﻮﺵ
ﺷﺪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺳﺮﻋﺘﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺍﻓﺴﺮ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺩﻭﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﺑﺖ
ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺭﺍﺩﺍﺭﯾﺎﺏ ﻏﯿﺮﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ
ﺑﯿﻦ ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﯼ ﺑﺴﺘﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﻣﯽ ﻏﺮﻩ ﮐﻪ:
ﺯﻥ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺩﻫﻨﺘﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺍﻓﺴﺮ ﺍﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ
ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﺴﺘﯿﺪ ﺍﯾﻨﻢ ﺍﺗﻮﻣﺎﺕ ﯾﻪ ﺟﺮﯾﻤﻪ 75
ﺩﻻﺭﯾﻪ
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﺁﺭﻩ. ﻣﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻣﺶ ﻭﻟﯽ
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺎﺯﺵ
ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻣﺪﺍﺭﮐﻤﻮ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﭘﺸﺘﻢ
ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﻡ
ﺯﻧﺶ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ
ﺩﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪﺕ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﺒﻮﺩ. ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﻣﻮﻗﻊ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺑﻨﺪﯼ
ﺍﻓﺴﺮ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺟﺮﯾﻤﻪ
ﺳﻮﻡ ﻣﺮﺩ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ
ﻣﻨﻔﺠﺮ ﻣﯽ ﺷﻪ:ﭼﺮﺍ ﻟﻄﻔﺎ ﺧﻔﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﯽ؟
ﺍﻓﺴﺮ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﺧﺎﻧﻮﻡ
ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺻﺤﺒﺖ
ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ؟
ﺯﻥ: ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺴﺘﻪ 


پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : Mohammad hosein

يکروز بوش و اوباما در يک بار نشسته بودن، يک نفر ميرسه و ميپرسه: "چيکار دارين مي کنين؟"

بوش جواب مي ده: "داريم نقشه جنگ جهاني سوم رو تنظيم مي کنيم."

يارو مي پرسه: "چه اتفاقي قراره بيافته؟!"

بوش ميگه: "قراره ما 140 ميليون مسلمان، و آنجلينا جولي رو بکشيم!"

يارو با تعجب ميگه: " آنجلينا جولي !؟! چرا مي خواين آنجلينا جولي رو بکشيد؟!

"بوش رو مي کنه به اوباما و ميگه: "

ديدي گفتم! هيچکس تو دنيا نگران 140 ميليون مسلمان نيست !!

(البته این گریه داره)

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : Mohammad hosein

سه نفر آمريکايي و سه نفر ايراني با همديگه براي شرکت توی يه کنفرانس مي رفتن.
آمريکاييهاهر کدوم يه بليط خريدن، اما با تعجب ديدن که ايرانیا سه تایی يه بليط خريدن!
يکي از آمريکايي ها گفت:
چطوریه که شما سه نفري با يه بليط مسافرت مي کنيد؟
يکي از ايرانیا گفت: صبر کن تا نشونت بديم!
همه سوار قطار شدن. آمريکايي ها روي صندلي هاي خودشون نشستن،
اما ايرانیا سه نفري رفتن توي ي توالت و در رو روي خودشون قفل کردن!
مامور کنترل قطار اومد و بليط ها رو کنترل کرد؛ و در توالت رو هم زد و گفت:
بليط، لطفا!
در توالت باز شد و از لاي در يه بليط اومد بيرون!
مامور قطار بليط رو نگاه کرد و به راهش ادامه داد!
آمريکايي ها که اينو ديدن، به اين نتيجه رسيدن که چقدر ابتکار هوشمندانه اي بوده !
واسه همین بعد از کنفرانس و توی برگشت تصمیم گرفتم همون کار ایرانیا رو انجام بدن!
تا اینجوری یکمی پول هم براي خودشون پس انداز کنن.
وقتي به ايستگاه رسيدن، سه نفر آمريکايي يه بليط خريدن،
اما با تعجب ديدن که ایرانیا هيچ بليطي نخريدن!
يکي از آمريکايي ها پرسيد:
چطوری مي خواین بدون بليط سفر کنين؟
يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشونت بدیم!
سه آمريکايي و سه ايراني سوار قطار شدن، آمریکاییها رفتن توي يه توالت و ایرانیا هم رفتن توي توالت بغلي آمريکايي ها؛ قطار حرکت کرد.
چند لحظه بعد از حرکت قطار يکي از ايرانیا از توالت بيرون اومد و رفت جلوي توالت آمريکايي ها و گفت : بليط ، لطفا ...

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:47 ::  نويسنده : Mohammad hosein

غضنفر سر سفره داد می زده می گفته: بربری بدین! بربری بدین!
بهش میگن چی شده؟ ، میگه: آب تو گلوم گیر کرده

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:44 ::  نويسنده : Mohammad hosein

اینقدر که ذرت مکزيکی توی ايران اشتغال‌زايی کرد، تو خود مکزيک نکرد

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:44 ::  نويسنده : Mohammad hosein

  اصفهانی ها وقتی میخوان حرف بزنند و بقیه نفهمند:
ما چیزا را این کردیم که چیز نشد اگه قرار به این چیزا بود پس چه اینی بود که همه چیزا رو این کوووونیم

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:43 ::  نويسنده : Mohammad hosein

دیشب یکی از دوستای قدیمیم تو یاهو بهم پی ام داد، گفت هرکاری میکنم یه صفحه اس تو اینترنت، پرینت نمیگیره واسم،
گفتم:
چیکار میکنی؟
توضیح داد واسم،
منم گفتم:
... ... خب درسته دیگه،
بعد یاد آی کیوش افتادم، دو دل بودم بپرسم سوالمو یا نه، گفتم یهو میگه پ ن پ ضایعم میکنه!
خلاصه دلو زدم به دریا پرسیدم:
پرینتر داری اصلا؟
انتظار داشتم فحش بکشه بهم!
گفت:
ا پس واسه اینه؟!!

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : Mohammad hosein

مردها وقتی‌یه زن بهشون میگه سردمه به سه دسته تقسیم میشن :

1. اونایی که بغل می‌کنن

2. اونایی که جاکتشونو میدن

3. احمق‌هایی‌ که میگن: منم همینطور...

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:38 ::  نويسنده : Mohammad hosein

خواستم خودمو واسه دوست دخترم لوس کنم،
بهش اس ام اس دادم : عروسک خوشگل من کجاست؟
اما اشتباهی واسه بابام ارسال کردم!
بابام هم جواب داد : من از کجا بدونم؟!
خرس گنده، الان بچه ت باید عروسک بازی کنه مرتیکه

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:37 ::  نويسنده : Mohammad hosein

  پسره میگه من عاشقتم میخوام باهات ازدواج کنم.

دختر: خونه داری؟
...

پسر: نه...

دختر حرفشو قطع میکنه: بی ام و داری؟ 

پسر: نه

 چقدر حقوق میگیری؟

پسر: حقوق ندارم آخه...

دختر: برو گمشو چی فکر کردی به من پیشنهاد دادی؟ و میره

پسر: من چندتا ویلا دارم خونه واسه چی؟ یه پورشه با بنز دارم بی ام و دوست ندارم..! چجوری حقوق بگیرم وقتی خودم مدیر شرکتم...!

دختر : اِااااااااااااااا .......

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : Mohammad hosein

  دختر : ساعت چنده ؟ 
پسر : ساعت چنده ؟
دختر : دیوونه شدی ؟
پسر : دیوونه شدی ؟
دختر : چرا هر چی میگم تکرار میکنی ؟
پسر : چرا هر چی میگم تکرار میکنی ؟
دختر : دوستت دارم عزیزم
پسر : ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:34 ::  نويسنده : Mohammad hosein

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه‌های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشان (راز خوشبختیشان) را بفهمند.

سردبیر می‌پرسد: " آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یک همچین چیزی چطور ممکن است"؟

شوهر روزهای ماه عسل رو به یاد می‌آورد و می‌گوید: "بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. آنجا برای اسب سواری هر دو، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود. سر راهمان آن اسب ناگهان پرید و همسرم را از زین انداخت. همسرم خودش را جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: "این بار اولت هست".

بعد یک مدت، دوباره همان اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت:"این بار دومت هست".

‌و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم. وقتی که اسب برای سومین بار همسرم را انداخت؛ همسرم با آرامش تفنگش‌را از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و آن اسب را کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم: "چکار کردی روانی؟ دیوانه شدی؟ حیوان بیچاره را چرا کشتی؟"

همسرم یه نگاهی به من کرد وگفت: "این بار اولت هست

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : Mohammad hosein

  دانشجويی پس از آنكه در درس منطق نمره نياورد، به استادش پیغام زد که: "‌استاد، شما واقعا چيزی در مورد موضوع اين درس می دانيد؟"
استاد در جواب گفت: "بله حتما، در غير اينصورت نمی توانستم يك استاد باشم."
دانشجو در ادامه نوشت: "‌بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم. اگر جواب صحيح داديد، من نمره ام را قبول می كنم. در غير اينصورت، از شما می خواهم به من نمره ی قبولی بدهيد."
... استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: "آن چيست كه قانونی است ولی منطقی نيست، منطقی است ولی قانونی نيست، و نه قانونی است و نه منطقی؟"
استاد پس از تامل طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره ی قبولی درس را به دانشجو بدهد.
بعد از مدتی، استاد با شاگردش تلفنی تماس گرفت و جواب سوال را پرسيد و شاگرد بلافاصله جواب داد: "استاد شما 63 سال داريد و با يك خانم 30 ساله ازدواج كرده ايد كه البته قانونی است ولی منطقی نيست. همسر شما يك معشوق 25 ساله دارد كه منطقی است ولی قانونی نيست؛ و اين حقيقت كه شما به معشوق همسرتان نمره ی قبولی داديد در صورتی كه بايد آن درس را رد می شد نه قانونی است و نه منطقی

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:30 ::  نويسنده : Mohammad hosein

من نمیدونم این درس خوندن چی داره که تا میری دو کلمه درس بخونی حتی خاطرات دوران مهد کودک اونم با وضوح HD یادِ آدم میاد...

پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:26 ::  نويسنده : Mohammad hosein

این روزا دختر و پسرها از عشق و دوستی هیچ نفعی نمیبرند
اونایی که منفعت میبرند:

رستورانها
کافی شاپها
ایرانسل و همراه اول

پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 32075
تعداد مطالب : 48
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1